«دیدگاهی روشن شناسانه برای پی بردن به فلسفه و هدف»/ قسمت اوّل
اشاره
این مقاله، تفسیری از آیه ضرب (زدن) است. نویسنده به این مطلب اهتمام دارد که آیا برای دستیابی به اهداف و مقاصد تربیتی، میتوان از «زدن» به عنوان راهکار بهره جست؟! نیز در پی فهم معنای ضرب است. روشن است در مسائلی از این دست که تضارب آراء و تحلیل های مختلف را می طلبد، اگر نظر و تحلیل خاصی مطرح می شود تنها به عنوان بررسی یک مسئله علمی است که میتواند فرصتی برای نقد و طرح دیگر دیدگاهها را ایجاد کند و در رشد بحث و تبیین زوایای مختلف آن مفید باشد. این ترجمه به خاطر طولانی بودن آن در دو قسمت ارائه می شود. مقاله برگرفته از مجله «اسلامیة المعرفة» سال ششم، شماره 24 منتشره در 1422 - لبنان است. عنوان مقاله این است: الفهم المقاصدی: ضرب المرأة وسیلة لحل الخلافات الزوجیة: رؤیة منهجیة.
در ارتباط با آیات قرآن، و بررسی و مقایسه آنها، نیز ارجاع جزئیات شریعت به کلیات، و سنجش ابزار و راهکارها با مقاصد و اهداف آن، بحث اجتهادی کنونی مطرح می شود، تا به بحث در باره یکی از قضایای مهم فقهی مربوط به روابط زناشویی بپردازیم و نتیجه را به عنوان آموزه قرآن و سنت و فقه و میراثدینی تقدیم کنیم.
در این راه، اجتهادهای گذشته را که به مرور زمان انبوه شده، با فرهنگ ها و سنت ها و اوضاع زمان و مکان آمیخته گشته، بازگو کرده، گاه موافق با اجتهادات پسینیان ایم و گاه به راه دیگر می رویم.
نویسنده این شیوه را بر خِرَد هر مسلمان عرضه کرده، هدف آن به پویش در آوردن توانایی ها و به کارگیری توانمندی ها و امکانات برای تدبّر و تحلیل و گفتمان سازنده غیر جانبدارانه است.
«نشوز و ضرب»
گفته می شود: شوهر حق دارد زن ناشزه (نافرمان) را که از شویش نفرت دارد و بر وی می شورد، کتک بزند.
زدن به عنوان راه و ابزاری برای حل نزاع و اختلاف بین زن و شوهر، موجب شگفتی و حیرت مدافعان اسلام و طرفداران
حقوق بشر شده است. با در نظر گرفتن وضع کنونی امت و دنیا، نیز حقوق بشر و هجمه فرهنگی بر ضد امت، دلیل این شگفتی آشکار است. وقتی در مقام و سِمَتی پژوهشی بودم، به ویژه در مؤسسات مطالعات و پژوهش های عالی در کشورهای غربی و در اثنای فعالیت های اسلامی برای جوانان در «اتحادیه دانشجویان مسلمان ایالات متحده و کانادا» نیز «انجمن جهانی جوانان مسلمان» با بسیاری از شبهات درباره اسلام رو در رو شدم، اما به دلیل اندیشه روشمند، راه حل قانع کننده و بینشی رضایتمند برای هر شبهه می یافتم، زیرا با تمام وجودم رسالت راستین محمدی را باور داشته، با دیدی متکی بر خِرَد بدان یقین دارم.(2) از این رو مشکلی ندارم، زیرا فکرم روشن است. اما گاه ذهن و اندیشه با مشکلات و شبهاتی روبه رو می شود که نیاز به تلاش و کوشش علمی و پژوهشی، با صبر و حوصله دارد. در این هنگام فکر روشن است و با دو دلی و شکی مواجه نیست، بلکه رودررو با اشکال است.
تفاوت میان شک و اشکال آن است که اوّلی به از دست دادن اعتقاد و انگیزه و فسردگی می انجامد و مانع تلاش علمی است، اما اشکال، به فکر و تلاش و پژوهش وا می دارد و به کنکاش و اجتهاد می خواند.
از این رو هرگاه شبهه ای درباره اسلام برایم پیش آید، معتقدم اشکال است، نه شک و دودلی، و رو به تأمل و پژوهش می آورم و بر شیوه معرفت اصیل اسلامی تکیه می کنم و معتقدم:
آیات وحی و نشانه های هستی، خِرَد را به تکامل می رساند.
بدون شناخت اشکال و موضوع آن نمی توان دلالت وحی و هدایت الهی را فهمید. از این رو شیوه فکری ام آن است که نخست به موضوع مورد اختلاف توجه کرده، موضوع و حکمت و سنت های الهی را که در آن هست بفهمم. نیز وضع زمان و مکانِ موضوع مورد اشکال را بشناسم، تا بتوانم دلالت و مقاصد و اهداف آیاتی را که در باره موضوع مورد اختلاف و شبهه وجود دارد بفهمم.
بسیاری مواقع در پژوهش احکام، انسان در ابتدا مقلِّد است و نمی تواند دیدی فراگیر از وضع موجود و طبیعت آدمی و ربط دیدگاهش با شریعت داشته باشد. گرچه گاه توسط برخی، تقلید و پیروی سرزنش شده، اما پژوهش و علت یابی، همراه با ترس و حرمت بررسی و ورود در موضوعات قدسی است. در نتیجه در بسیاری مواقع، جهل و نبود پژوهش و مطالعات اجتماعی، وضع موجود و طبیعت انسانی است.
بی راه نیست اگر بگوییم شیوه جامع نگر معرفت اسلامی، سودمند بوده، به درک و بینشی رضایت بخش و قانع کننده می انجامد، چون هیچ اصلی از شریعت یا ارزش اخلاقی و کرامت انسانی را نادیده نمی گیرد. از این رو بر من سخت نبود دیدگاه مدافعان حقوق بشر را در مورد قوانین اسلام، در نظر گرفته، به راه حل و بینشی برسم که جار و جنجال در باره ظلم اسلام به زنان را بزداید؛ بیداد توسط تنگ نظران محافظه کار، و هیاهو توسط اصلاح گرایان تندرو، تا نتوان به بهانه اسلام، به زن ستم روا داشته، وی را در تنگنا و فشار قرار داد، به ویژه با وضع اسف بار و حقارت آمیز زن در فرهنگ بسیاری از کشورهای دنیا، که وی را از لحاظ جسمی در برابر مرد، ناتوان شمرده، وابستگی و نیازمندی های مادی و عاطفی کودک به مادر را موجب عدم حضور وی در جامعه و ضعف زن می دانند.
فقر و نادانی و عقب ماندگی جوامع اسلامی را از دیگر علت های فرهنگ حقیر شمردن زن باید دانست که بیشتر از علل دیگر اثر گذار بوده است. در این گونه جوامع به سبب رواج استبداد (خود کامگی) و بیداد اجتماعی، به حقوق انسانی بی حرمتی شده، حقوق و کرامت (بزرگواری) تمامی افراد مورد تهدید و پایمال شدن قرار گرفته است.
مسئولیت هایی که داشتم، مرا از اندیشه درباره اشکال هایی از جمله «زدن زن» بازداشت و در ابتدا نتوانستم در این باره پژوهش کرده، موضع و نظر اسلام را بیابم، اما تقدیر چنین بود که فرصتی برای یک کار فکری پیش آید و همتم را صرف آن کنم که: عقب ماندگی امت از چه روست و علل آن کدام است. چرا حتی تا زمان کنونی پروژه و برنامه های فرهنگ ساز ناموفق بوده، امت از دستیابی به اهداف والا و بلند، ناتوان است، به رغم آن که بیش از هزار سال است تلاش بسیار دارد؟! این پرسش را از امام ابوحامد غزالی (درگذشته 505 هجری / 1111 میلادی) در دو کتاب احیاء علوم الدین و تهافت الفلاسفه شنیده ایم!
باز باید پرسید: چرا در پروسه و رَوَند فرهنگ سازی اسلامی، عنایت و اهتمام به دوران «طفولیت و خردسالی» ناپیدا است؟ به رغم آن که این سنین، هنگام شکل گیری معرفت و وجدان هر شخصیت اسلامی است و شرط اساسی نوزایی (رنسانس) امت است؟! من همّ و غمّ خود را صرف پژوهش و مطالعه در این باره کردم، تا اینکه مرا به بحث «خانواده» کشاند، از آن رو که جایگاه اساسی شکل گیری شخصیت کودک است و سامان دهی کنش و منش (رفتار و شخصیت) طفل در محیط خانواده است.
«قرنطیه تربیتی؟!»
پدر و مادر انگیزه درونی و فطری برای تربیت کودکان خویش ـ آن گونه که می خواهند و می پذیرند ـ دارند. ما نمی توانیم جایگاهی مادی و مستقل از خانواده به وجود آوریم تا مددکاران و اولیای امور تربیتی، امر مهم تربیت و رشد فرزندانمان را در آن جا به فرجام برسانند، تا برخوردار از ویژگی های شهامت و جرئت به کار و تلاش باشند و بتوانند در برابر تهدیدها ایستادگی کنند. حضرت موسی(ع) توانست برای بنی اسرائیل چنین قرنطیه و محیطی را به وجود آورد. اینان در مصر به بردگی کشیده شده بودند. موسی آنان را به سرزمین سینا بُرد و چهل سال در آن جا بودند تا نسلی مؤمن و آزاده و دلیر به وجود آید که بتوانند به خوبی ادای تکلیف کرده، زبون و برده و ناتوان نباشد:
(به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت:
«ای قوم من! نعمت خدا را بر خود متذکّر شوید هنگامی که میان شما، پیامبرانی قرار داد؛ (و زنجیر بندگی و اسارت فرعونی را شکست) و شما را حاکم و صاحب اختیار خود قرار داد؛ و به شما چیزهایی بخشید که به هیچ یک از جهانیان نداده بود!
ای قوم! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر داشته، وارد شوید! و به پشت سرِ خود باز نگردید (و عقب گرد نکنید) که زیانکار خواهید بود!»
گفتند: «ای موسی! در آن (سرزمین)، جمعیتی (نیرومند و) ستمگرند؛ و ما هرگز وارد آن نمی شویم تا آنها از آن خارج شوند؛ اگر آنها از آن جا خارج شوند، ما وارد خواهیم شد!»
(ولی) دو نفر از مردانی که از خدا می ترسیدند، و خداوند به آنها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: «شما وارد دروازه شهر آنان شوید! هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد. و بر خدا توکّل کنید اگر ایمان دارید!»
(بنی اسرائیل) گفتند: «ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته ایم»!
(موسی) گفت: «پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیت گنهکار، جدایی بیفکن!»
خداوند (به موسی) فرمود: «این سرزمین (مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسید)؛ پیوسته در زمین (در این بیابان)، سرگردان خواهند بود؛ و در باره (سرنوشت) این جمعیّت گنهکار، غمگین مباش!»(3)
نگرش به نقش تربیتی خانواده، ما را به پژوهش و مطالعه در بنیان خانواده و روابط اعضای خانواده رهنمون می کند، نیز جنبه های تأثیر گذار بر تربیت کودک و نسل جوان را به ما می شناساند و ویژگی های معرفتی و مذهبی و روحی و وجدانی فرزند را معرفی می کند.
«زدن و آثار آن»
بر این اساس خود را رودررو با قضیه «ضرب و زدن» و تأثیر آن در روابط زناشویی و رابطه پدر و مادر با فرزندان ، نیز ارتباط مرد و زن و پیوند انسانی با انسان دیگر یافتم.
شیوه پژوهش
از لحاظ مطالعه و پژوهش می بایست تحقیقی فراگیر و روشمند می داشتم و جنبه های گوناگون موضوع و ارتباطش با دیگر مطالب را می نگریستم، چنان که می بایست نظم مطلب را حفظ می کردم، مبادا به جزئیات بیشتر از کلیات بپردازم، یا مطالب در هم آمیخته و گفته هایی را که شروع و پایانش متفاوت بود، به هم بیاویزم. می بایست هر مطلبی در جای درست خود قرار می گرفت، چنان که شایسته بود با شیوه ای خردمندانه، آیات وحی آسمانی و آیات (نشانه های) هستی زمینی را که تکامل بخش شناخت و معرفت است، در نظر بگیرم و همگونی و تکامل بخشی وحی با طبایع (ذوق و سلیقه) مختلف آدمی و شرایط زمان و مکان را بازیابم.
نیز می بایست پژوهش را با اصول و باورهای اسلامی شروع می کردم که به عقیده من بر پایه کرامت انسانی و خلیفة اللهی وی است و او حق دارد سرنوشت خود را رقم زده، در این باره مسئول و پاسخگو است. هر تصمیم و باوری در روابط انسانی ـ در هر زمان و مکان ـ که با اصول اسلامی، هم آهنگ نباشد، نمایانگر روح اسلام نبوده، در پی اهداف و مقاصد دین نیست.
می بایست آنچه را به این باورها خلل و خدشه وارد می آورد، به دقت شناخت، زیرا ناهمخوان با حقوق انسان و مسئولیت هایش در امتحانات و ناملایمات زندگی است. چنان که بحث در روابط اسلامی خانواده می بایست بر اساس دوستی و مهربانی پایه ریزی شود. می بایست در هر مناسبت مرتبط با این مفهوم و اساس برای ساخت «روابط خانوادگی» به دقت نگریست تا آنچه را به خانواده آسیب می رساند شناخت.
«احکام اسلام، متناسب با شرایط زمان و مکان»
از لحاظ کلی می دانیم رسالت اسلامی برای ارشاد و راهنمایی به سمت مصلحت انسان، در هر زمان و مکان آمد، از این رو عناصر و مؤلفه های زمان و مکان می بایست در مناسبات و احکام، به طور گسترده تأثیر نهد، تا در مرحله اجرا به حکمت ها و مصالحی دست یابیم که همخوان با رسالت اسلامی است و مقتضیات زمانی و مکانی را در نظر گرفته باشیم، به ویژه در سنت نبوی و میراث شرعی که مقصود از آن با در نظر گرفتن توانمندی ها و عادات و سنت ها، توجه جامعه به وضع زمان و مکان است.
بدون درک این اوضاع و رهیافت هایی برای مسائل مورد نظر، و اگر گمان کنیم مسائل مطلق بوده و وابسته به چیزی نیست، دید و نظر به اشتباه خواهد افتاد. نیز خطا است اگر موارد قابل اجرای هر زمان را که بسته به شرایط زمان و مکان است، با وضع زمان دیگر مشابه دانست.
تدریجی بودن وحی از یک سو و تنوع بیانات نبوی، بسته به وضع زمانی و مکانیِ مخاطبان از سوی دیگر، برای فهم اصول به ما کمک خواهد کرد، نیز گوناگونی احکام و فتواهای عالِمان و مفتیان و تعدد مذاهب، به منظور پاسخگویی به وضع زمان و مکان، گواه روشنی بر رعایت شیوه اسلامی در مورد جنبه های تشریعی اجتماعی است.
از شمار حالات مورد نظر، اختلاف نگرش عالِمان سلف و فتواها و احکامشان در امور خانواده است، که علت آن گوناگونی اوضاع و باورها و سنت ها حتی در یک زمان است، مثل اختلاف مذهب مالکی در مدینه منوره و جزیرة العرب که حساسیت های قبیله ای و به شمار آوردن حسب و نسب در آن بیشتر از مذهب حنفی در عراق است. عراق مهد تمدن هایی است که گستره آن از بابل تا فارس است. این تمدن، آثار متمدنانه خود را بر روابط اجتماعی و رشد فرهنگ ها گذاشته است. نشان و نمود این تفاوت ها و سنت های زمانی و مکانی در دو مذهب (حنفی و مالکی) شروط عقد نکاح، از جمله امر ولایت و سرپرستی است که آیا اذن و اجازه سرپرست دختر، لازم است؟
«تأثیر زمان و مکان»
اثرگذاری زمان و مکان بر احکام و فتاوا، فقط در مرز چند مذهب نیست، بلکه اثر خود را حتی در یک مذهب، با اختلاف فتوا در یک منطقه و منطقه دیگر نشان داده است، چنان که مذهب امام محمد بن ادریسی شافعی (در گذشته 204 هجری) در عراق و مصر چنین است. حتی فهم و درک معانی برخی آیات قرآن، با دگرگونی زمان و مکان و گسترش معارف بشری دگرگون می شود و آدمی به معانی جدیدی رهنمون می شود که پیشتر نمی دانست و در زمان بعد و پس از دستیابی بر معارف و دانستنی ها، معنای نو به ذهنش خطور کرده است. این امر نمایانگر اعجاز قرآن و شایستگی و توانمندی اش برای هدایت در هر زمان و مکان است:
«به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟!(4)
دریافت های نوعلمی
بر این اساس است که اعجاز قرآن و احکام و تعبیرات دقیق و معانی ژرف نهفته در آن کشف شده یا می شود، تا بتواند به امر مهم هدایت بپردازد، بی آن که از واقعیت و سنت های آفرینش دور شود. این امر نشان دهنده گستره بینش و رهیافته های بشری با دگرگونی زمان و مکان است، مانند درک جدید در چگونگی گردش شب و روز، گسترده شدن زمین و علت آن، کرویت و گِرد بودن زمین و این که کره خاکی مانند دیگر ستارگان و سیارگان است. نیز مطالب دیگر که علاقه مندان به دانستن اعجاز قرآن دنبال می کنند و این که با گذشت زمان، آیات، تأویل و معانی جدیدی پیدا می کنند و با گسترش فهم انسان و نیاز وی در هر زمان و مکان به هدایت و ارشاد، قرآن شایستگی این امر را دارد.
از این رو اشتباه است در امر تشریع (قانون گذاری) مسائل خانواده یا دیگر امور تشریعی، بسنده به تفسیرها و حوادث تاریخی گذشته کنیم، بی آن که به دگرگونی مهم زمانی و مکانی توجه یا اهتمام کنیم که تأثیرش را بر مفاهیم و زندگی و جامعه نشان دادهاست.
گذشته، چراغ راهی برای آینده
البته این بدان معنا نیست که قانون و باورهایی را که میراث تاریخی جامعه اسلامی است نادیده بگیریم، بلکه مقصود آن است که نگرشی به تمامی جوانب داشته و هر مسئله را در محدوده زمانی و مکانی اش، خوب بفهمیم، تا آثار و دستاوردهای هر تجربه تاریخی را درک کنیم و از آن درس و عبرت بگیریم و تلاش دیگری برای دست یابی به اهداف و نتایجی داشته باشیم که مقصد و هدف وحی و رسالت است.
به سبب دگرگونیهایی که در وضع امت پیش آمده و بر اثر آن توانمندی هایش افزون یافته، از لحاظ علمی و نقادانه می بایست به وضع کنونی امت و شرایط زمانی و مکانی و فرجامش نگاه کرد. در وضع کنونی ریشه توانایی و قدرت عملکرد و روح عزت و بزرگواری به سردی گراییده، امت دچار خودکامگی و ستمگری و ناتوانی و نداری و نادانی و عقب ماندگی شده است.
«نگاهی به حکمت تأدیب»
اگر در صدد نگرش به موضوع «زدن» و پیامد آن (احساس ذلت و خفّت و آزار جسمی) باشیم، باید از یک قاعده کلی و اساسی آغاز کنیم که: اذیت و ترس و ایجاد رعب و وحشت پیامدهای منفی و ناخوشایندی دارد، اما مدارا و احترام و اطمینان به دیگران، پیامدهای مثبت دارد و عشق آفرین و موجب همدلی است، چنان که باید بپذیریم امت از عملکردهای ستمگرانه و گمراه کننده و فرهنگ قدرت طلبی و خود کامگی هنوز می نالد، به گونه ای که در بسیاری از جوامع فقط حاکمان و زمامداران، ستم و بیداد نمیکنند و در پی سلطه طلبی نیستند، بلکه این روش جزئی از فرهنگ عمومی امت شده است، به گونه ای که می بینیم آموزگار به دانش آموز، استاد به دانشجو، بزرگ به کوچک، رئیس به مرئوس و مرد به زن ظلم می کند. به طور خلاصه، در اجتماع قوی به ضعیف ستم می نماید. این شیوه بر خلاف مفاهیم و توصیه های اسلامی درباره برادری و مسئولیت همگانی است، زیرا مسلمانان مانند یک بنیان اند که از همدیگر حمایت و پشتیبانی می کنند. مسلمانان از یک پیکرند که اگر عضوی به درد آید، دیگر اعضا با بی خوابی و تب، با عضو به درد آمده همراهی و همدردی می کنند. مسلمان برادر مسلمان بوده، به وی ستم نمی کند و او را تحقیر نمی نماید و آبرویش را نمی بَرَد. اگر کسی، خواهر یا برادر مسلمانش را کوچک و خفیف کند، کار نادرست و شرّی کرده است. بر هر مسلمانی، آسیب رساندن به مال و جان و آبروی مسلمان دیگر حرام است و آن کس که به مردم رحم نمی کند، خدا به او رحم نمی کند. خداوند به بندگانی که به دیگران رحم نمی کنند، نظر رحمت نمی کند و اگر کسی غلام یا کنیزش را بزند، واجب است او را آزاد کند. مؤمن به دیگری ستم نکرده، نفرین نمینماید و ناسزا نمیگوید و فحش نمی دهد. مؤمنترین مردم کسی است که خوش اخلاق ترین باشد و بهترین مؤمن کسی است که با همسرش خوش رفتار باشد. رسول اللّه(صلی الله علیه و سلم) به کسی که همسرش را زده بود، خشمگینانه فرمود:
«آیا کسی همسرش را مانند بردگان می زند، سپس با او آمیزش می کند؟! آیا حیا و شرم نمی نماید؟!»
چنان که فرمود:
«در آل محمد زنانی بودند که از شوهرانشان شکایت داشتند (از آنان رضایت نداشتند). اینان مردان خوبی نیستند.»
اخلاق اُسوه و الگوی امت ـ یعنی رسول خدا ـ سخت نگرفتن و مهربانی و بخشش بود و هرگز زن یا خدمتکار و یا کسی دیگر را نَزَد و فقط در راه خدا جهاد و مبارزه کرد.
با این مفاهیم کلی به موضوع «زدن» و جایگاه آن در روابط زناشویی و والدین و فرزندان می نگریم تا مفهوم درست «زدن» برایمان روشن شود و بفهمیم تصمیم و قانون های درستی که بنیان خانواده در اسلام بر آن نهاده می شود، روابط محبت آمیز و دوستی را محقق می کند، تا خانواده، توانمند و به هم پیوسته شود و دژ اَمن مذهبی و روحی و وجدانی برای کودک مسلمان باشد تا توانا و درستکار باشد و بتواند کار بی عیب و نقص کرده، با تهدیدهای زمانه رو در رو شود.
«معنای ضرب در عرف و عادت»
در روابط خانوادگی و انسانی، قضیه زدن به شکل تندی مطرح می شود و معنای ویژه ای دارد، به بهانه این که در متن قرآن بدان اشاره شده، چنانکه تفسیرهای تاریخی و به جا مانده از گذشته، فهم و کردار مردم را در این باره متوجه: به صورت و بدن زدن (کتک و سیلی) و خشونت و آزار و اهانت کرده است، بیآن که دقت کنیم میزان اذیت و آزار و آسیب جسمانی چقدر و به چه اندازه روا می باشد.
اندازه ضرب در فتوا
فتاوا گاه بر زدن با چوب دندان شور و مانند آن (مسواک و مداد) است!
عطا از ابن عباس پرسید: این که دین گفته: زنان را فقط بدان اندازه می توانید بزنید که آسیب نرساند و زدن آرام باشد معنایش چیست ...؛
با این باور و پرسش می توان گفت «ضرب» به تأدیب لفظی و نشان دادن ناخشنودی و ناراحتی نزدیکتر است و به معنای تحقیر و آزار نیست. اما گاه فتوا داده اند زدن کم تر از چهل ضربه باشد و میان مرد و زن قصاصی نیست مگر این که همدیگر را زخمی کرده یا بکشند.(5)
نص قرآنی در مورد «ضرب» آیه 34 نساء است:
مردان، سرپرست(6) و نگهبان زنانند، به خاطر برتری هایی که خدواند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، و به خاطر انفاق هایی که از اموالشان (در مورد زنان) می کنند.
زنانِ صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می کنند.
(اما) آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! و (اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دوری نمایید! و (اگر هیچ راهی جز شدّت عمل، برای وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود،) آنها را تنبیه کنید! اگر از شما پیروی کردند، راهی برای ظلم و تعدّی بر آنها نجویید!
(بدانید) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترین قدرت هاست.)
برای فهم آیه می بایست آن را در چارچوب نظام خانواده بررسی کرد، تا بتوان با توفیق الهی، دلالت و معنای آیه را در محدوده مقاصد دین و شریعت به خوبی فهمید.
خداوند در کتاب عزیزش می فرماید:
ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان که شما را از یک انسان آفرید؛ و همسر او را (نیز) از جنسِ او خلق کرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (روی زمین) منتشر ساخت. از خدایی بپرهیزید که (همگی به عظمت او معترفید؛ و) هنگامی که چیزی از یکدیگر می خواهید، نام او را می برید! (و نیز) از (قطع رابطه با) خویشاوندان خود، پرهیز کنید! زیرا خداوند، مراقبِ شماست.(7)
از نشانه های خدا اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکّر می کنند!(8)
و هنگامی که زنان را طلاق دادید، و به آخرین روزهای «عدّه» رسیدند، یا به طرز صحیحی آنها را نگه دارید (و آشتی کنید)، و یا به طرز پسندیده ای آنها را رها سازید! و هیچ گاه به خاطر زیان رساندن و تعدّی کردن، آنها را نگه ندارید! و کسی که چنین کند، به خویشتن ستم کرده است. (و با این اعمال، و سوء استفاده از قوانین الهی،) آیات خدا را به استهزا نگیرید!
و به یاد بیاورید نعمت خدا را بر خود، و کتاب آسمانی و دانشی که بر شما نازل کرده، و شما را با آن، پند می دهد! و از خدا بپرهیزید! بدانید خداوند از هر چیزی آگاه است (و از نیّات کسانی که از قوانین او، سوء استفاده می کنند، با خبر است)!(9)
ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با زنان با ایمان ازدواج کردید و قبل از همبستر شدن طلاق دادید، عِدّه ای بر آنها نیست که بخواهید حساب آن را نگه دارید؛ آنها را با هدیه مناسبی بهره مند سازید و به طرز شایسته ای رهایشان کنید.(10)
طلاق، (طلاقی که رجوع و بازگشت دارد،) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه،) باید به طور شایسته همسر خود را نگهداری کند (و آشتی نماید)، یا با نیکی او را رها سازد (و از او جدا شود).
برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها داده اید، پس بگیرید؛ مگر اینکه همسران، بترسند حدود الهی را بر پا ندارند. اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن، فدیه و عوضی بپردازد (و طلاق بگیرد).
اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن تجاوز نکنید! هر کس از آن فراتر رَوَد، ستمگر است.(11)
اگر به تمامی این آیات در پرتو شریعت و با نظر به الگوی نبوی بنگریم، در می یابیم جوهره و شیرازه روابط زناشویی، دوستی و مهربانی و مسئولیت شوهر در سرپرستی است. آنچه پیوسته بر روابط زن و شوهر باید چیره باشد، دوستی و مهربانی و خوبی به همدیگر است. بنابراین می فهمیم چرا از معنای «ضرب» پرسیده اند و این که «زدن» از چه جایگاه و موقعیتی در روابط زناشویی برخوردار است و چه نقش و تأثیری در ایجاد همدلی و انس (اُلفت) میان زن و شوهر و حل اختلافات شان دارد؛ به ویژه اگر وضع کنونی روابط اجتماعی در جامعه فعلی مسلمانان را در نظر آریم و به تلاشهای زنان برای دست یابی به قدرت و توان مادی و معنوی نظر افکنیم.
«فتوا به ضرب، چرا؟!»
دلیل این وضع، فتواهای موروثی یک طرفه ای است که به گونه مطلق می گوید: مرد برای اداره امور خانواده، برتری دارد، از آن رو که در خانه، از همه بالاتر است!
اینان در نظر نمی گیرند بنیان خانواده می بایست بر دوستی و همکاری و همیاری باشد. درست نیست در فهم دلالت و معنای نصوص و متون دینی، به راه خطا رفت و آنها را اشتباه فهمید و از روایات دینی سوء استفاده کرده، بر آن اساس زن و خانواده را بَرده و شی ء دانست!
نگرش ها و آفاق زمان های پیشین، از توانمندی زن کاست و نقش وی را در بیرون از خانه کم رنگ کرد. بینش سنتی و قدیمی، بسیاری از مسئولیت ها را بر عهده مرد گذاشت، به خصوص اگر همیشه حاضر و در دسترس بود (در مسافرت نبود). مرد بر بسیاری از امور برای اداره خانواده چیره و حاکم بود، زیرا قدرت و توان جسمی اش عامل مهمی بود تا رزق و روزی خانواده را زیاد کرده، امنیت را برای اعضای خانواده فراهم آورده، از آنان پشتیبانی کند.
از آن رو که نیازمندی های خانه و خانواده، تمام نیرو و توان زن را در خدمت خانه و شوهر و فرزندانش میگرفت، برای زن خانهدار فرصتی برای چاره اندیشی و فکر در امور خارج از خانه نمیماند، در نتیجه فهم و آگاهی وی رو به کاستی می رفت و از آنچه بیرون از خانه می گذشت، خبر نداشت.
دگرگونی و پیشرفت زمانه
پیشتر جامعه از حاکمیت و چیرگی مرد بر خانواده هراس چندانی نداشت، اما در جهان کنونی وضع فرق کرده، زیرا وسائل ارتباط جمعی و تجهیزات زیاد شده، آفاق معرفت و دانش گسترده شده است. در نتیجه مجال و فرصت آگاهی و هنرنمایی گسترده ای را بر روی زن گشوده، امکانات مستقل اقتصادی به وی داده، توان معرفتی و مهارتی زیادی برای کار بیرون از خانه کوچکش به او داده است، به میزانی که مقاطع پیشین تاریخی سراغ ندارد و نمی تواند این گونه مسئولیت ها و نقش ها را برای اعضای خانواده برشمارد. از این رو در زمان حاضر می بایست در روابط خانوادگی بازنگری کرد، تا وضع نابسامان پیشین تکرار نشود و درک و فهمی فراهم آید که هر یک از اعضای خانواده بتواند نقش سازنده خود را همراه با دیگر افراد خانه به فرجام رساند.
ضرب به معنای آزار جسمی؟!
از شمار اشکال هایی که در بحث با آن رودررو شدم، آن بود که بگویم معنای واژه «ضرب» در سیاق و عبارت قرآنی، آزار و اذیت جسمی و توهین روحی است. گر چه اکنون به میزان و حدّ اذیت و آزار نمی پردازم. بنابراین تفسیر، ضرب وسیله و روشی در روابط و برخورد افراد بالغ با هم و ابزاری برای پذیرش خواسته های شوهر توسط زن است. با ضرب میتوان همسر را به اطاعت واداشته، در معاشرت و زندگی از آن راهکار بهره جست. البته شیوه و راه چاره ضرب ممکن و مفید نخواهد بود مگر آن که زن، مسلمان باشد، چنان که در برخی ادیان و فرهنگ ها نیز چنین است و زن نمی تواند روابط زناشویی را کنار نهد و بی آن که شوهر راضی شود، جدایی و متارکه نماید. از این رو می توان زن را مجبور به پذیرش خواسته های شوهر نمود و بی آنکه میل و رضایت داشته باشد، وی را به ادامه زندگی وا داشت.
در این وضع فقط ضرب و آزار بدنی یا روحی می تواند کارساز و نتیجه بخش باشد. اما یقیناً می دانیم چنین وضعی در شریعت اسلامی پسندیده و روا نیست، زیرا اسلام به دلیل آیه 21 سوره روم بنیان خانه را بر مودت (دوستی) و رحمت (بخشش و گذشت) می نهد و در پی ازدیاد عواملی است که به همدلی و همبستگی خانواده انجامد و هویت و وابستگی افراد خانواده به همدیگر را حفظ کند. از این رو بنیان خانواده در اسلام، اجباری نیست (نمی توان آن را با نارضایتی به وجود آورد) و در آن خبری از تسلط طلبی و قدرت خواهی و زورگویی نیست.
بنا بر قوانین اسلام، هر یک از زن و شوهر اگر مایل به ادامه زندگی نباشد و نتواند سختی و مشکلات آن را تحمل کند با حفظ شرایطی و در چارچوب تعهد، می تواند خانواده را ترک گفته، روابط زناشویی را به پایان بَرَد. بی تردید چنین وضعی بهتر از روابطی است که بر پایه بُغض و کینه و نارضایتی است. اگر شوهر زندگی با همسرش را خوش نداشته باشد (از وی ناراضی باشد) می تواند وی را طلاق دهد، چنان که زن در چنین وضعی می تواند درخواست طلاق خُلع نماید؛ یعنی مهریه را بخشیده یا اگر گرفته برگرداند یا زن و شوهر برای جدایی در طلاق خُلع، بر سرِ مالی با هم توافق و تصالح کنند. البته نباید به گونه ای باشد که شوهر به سبب طمع و آز به آنچه زن می بخشد، وی را طلاق دهد.(12)
چنان که قهر و ضرب نمی تواند وسیله ای برای مجبور کردن زن به ادامه زندگی باشد، بی آنکه بخواهد و مایل باشد. در هر حال «زدن» راه مناسبی برای ایجاد روحیه دوستی و به دست آوردن روابط صمیمانه و مستحکم میان زن و شوهر نیست.
ادامه دارد.
پی نوشتها:
1 ـ رئیس کانون جهانی اندیشه اسلامی، و رئیس مؤسسه رشد جوان در ایالات متحده.
2 ـ ر.ک: مقاله «ظاهریة ابن حزم و اعجاز رسالت محمدی»، مجله التجدید، دانشگاه بین المللی اسلامی مالزی، سال دوم، ش 3، فوریه 1998.
3 ـ مائده (5)، آیه 20 - 26.
4 ـ فصلت (41) آیه 53.
5 ـ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، (م 310 هجری) جامع البیان فی تفسیر القرآن؛ غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدین حسن بن محمد بن حسین قمی نیسابوری، مجلد 4، جزء 5، ص 40 ـ 44، چ دارلبنان ـ بیروت.
6 ـ کتاب تهذیب لسان العرب (ابن منظور) قیمومت مرد بر زن را به معنای بر عهده گرفتن خرجی اش می داند. کتاب مختار الصحاح به معنای «به کار خانواده همت گماشتن» می داند. المعجم الوسیط می گوید: آن که امر و کار (مسئولیت) بر عهده اوست، قیّم است. «المنجد» می نویسد: قوام که جمع آن «قوّامون» است، یعنی متکفلان امر و آن که قادر و توانمند است اقدام به عمل نماید.
اگر قیمومت به معانی باشد که بر شمردیم (بر عهده داشتن خرجی، اهتمام و اصلاح امور، بر عهده داشتن مسئولیت و اقدام به آن) باید بدانیم اقدامات مرد برای فرزندان و عیالش، نقش مهم و اساسی در امور خانواده و کمک به زن (مادر) برای ایفای نقش وی در تربیت فرزندان است. کمک به زن (مادر) و فرزند، دلیل مهمی است برای این که خداوند به مرد توان کار کردن دهد. از این رو مرد به رهبری خانه و خانواده ملزم شده است. خانواده و نقش مرد (پدر) و زن (مادر) چنین منظّم شده که مرد سرپرست خانواده و مادر و فرزند باشد، زیرا فطرتاً چنین است و مرد می بایست تلاش و فداکاری کند. در غیر این صورت، بنیان خانواده متلاشی خواهد شد و سختی بسیاری برای مادر و فرزند به وجود می آید، و این دو دچار مشکلات روحی و مادی خواهند شد و رفاه و امنیت شان به خطر خواهد افتاد، چنان که هویت و شخصیت انسانی کودک نابود خواهد شد. این وضع نابسامان در جوامعی که بنیان خانواده از هم گسیخته شده و پدران در آن نقش یا حضور ندارند، رو به گسترش است.
فرزندان چنین خانواده هایی در پایین ترین مرتبه اجتماعی اند و آماده کجروی و جرم و فسادند. نیز باید دانست خطاست اگر نقش مرد و زن را در زمینه های غیر طبیعی تعمیم و گسترش دهیم، زیرا توانمندی های مرد و زن در خارج از خانواده محدود است. هر یک از این زمینه ها، توان و مهارت هایی می خواهد تا بتوان به خوبی از عهده برآمد، و جنسیت (مذکر و مؤنث) نقشی در این باره ندارد. مهم است بدانیم نقش مادر، اصلی انسانی در وجود وی بوده، برای پایداری و تداوم عاطفی و حیاتی جامعه، از آن گریزی نیست و نمی توان از نقش مادر، بی نیاز بود. از این رو اگر مادر بخواهد مسئولیت و نقش دیگری را افزون بر مسئولیت مادر بودن، بر عهده گیرد، باید هماهنگ با وظیفه مادری باشد. نباید مسئولیت مادری فدای دیگر وظایف شود. لازم است جامعه تمامی توانمندی ها و لوازم رشد را در اختیار داشته باشد و روز به روز امکانات آن افزون تر شود. از این رو برای زن نقش مادری در اولویت است.
7 ـ نساء (4)، آیه 1.
8 ـ روم (30)، آیه 21.
9 ـ بقره(2)، آیه 231.
10 ـ احزاب (33)، آیه 49.
11 ـ بقره (2)، آیه 229.
12 ـ اگر چه آیه خلع (بر زن و شوهر مشکلی نیست اگر زن چیزی را برای طلاق گرفتن ببخشد) مقدار بخشش را مشخص نکرده، اما حکم نبوی حداکثر آن را تعیین نموده، که به مقدار مهریه ای باشد که شوهر به زن داده است (ر.ک به روایت «آیا می خواهی باغش را به او برگردانی؛ أتردّین علیه حدیقته»). زیاده بر مهر روا نیست، زیرا اگر زیادت را بپذیریم، ممکن است عامل و انگیزه جدایی، طمع در مال و ثروت باشد، و شوهر چنان بر زن سخت گیرد و فشار آورد، تا وی را مجبور به در خواست طلاق خُلع نماید و بگوید: مَهرم حلال، جانم آزاد! از این رو بخشش در طلاق خلع، در حدود مهریه است، تا مال سبب جدایی زن و شوهر نباشد. اگر شوهر مال افزون تری بر مهریه در خواست نماید تا رضایت به طلاق دهد، باید توجیه پذیر و پذیرفتنی باشد. نمی توان عدم تمایل زن به ادامه زندگی را بهانه برای در خواست مالی بی جا قرار داد.
نظرات